Saturday, November 14, 2009
ساکش رو ببندیم بره
وقتی دختر کوچیکه دنیا اومد و آوردیمش خونه به دختر بزرگه گفتیم این نینی تو شکم مامان بود خانوم دکتر درش آورد فرستاد که خواهر تو باشه دختر بزرگه اول قبول کرد اما یکی دو ساعت بعد انگار پشیمون شد گفت مامان نمی خوامش بره ما هم گفتیم باشه پس ساکش رو جمع کنیم بره اما خوب نصفه های بستن ساکش بودیم که گفت نه نره باشه از اون روز به بعد هروقت که دیگه تحمل حضور دخترکوچیکه را نداره میگه مامان ساکش رو ببندیم بره اما خوب خدارو شکر تا حالا همیشه نصفه های ساک بستن پشیمون میشه و می گه نه خواهر خودمه باشه خلاصه اینکه دختر کوچیکه 7 ماهش تموم شده اما کماکان ساکش آمادست که هروقت دختر بزرگه دستور بفرمایند جمع کنیم و بره موندم اگه یک روز تا آخر ساک بستن از تصمیمش منصرف نشه چیکار کنم ؟
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
3 comments:
اتفاقاً من هم مي خواستم بگم نبايد چيزي رو كه مطمئني انجامش نمي دي بهش مي گفتي.
يك روز اگر بگه بره و پشيمون نشه اونوقت مجبور مي شي بهش بگي نمي شه بره.
اميدوارم هر دوتاشون سالم باشن.
خوش به حالت كه 2 تا دختر داري.
Salam Mamani e Nazanin,
Che ghashang minevisi, kheili kar khoobi kardi keh minevisi vali khoob ham ba estedad hasti, harfat chon az del miad kheili ham be del mishineh, Emrooz keh neveshtehato khoondam ehsas kardam pish mani, omidvaram to v 2 ta dokhtar e golet hamishe shad, salamat o khoram bashid
Parisa
:)) sweet
Post a Comment