Sunday, November 1, 2009
چشم هم چشمی
مرکز خرید تیراژه , تو سرزمین عجایب بودیم با دختر کوچیکه تو کالسکه رفتم یک زاویه ای که بتونم با دختر بزرگه که توی چرخ و فلک بود بای بای کنم یک خانوم جوون هم با همسرش به همین قصد اونجا بودند خانومه شروع کرد با دختر کوچیکه حرف زدن و همین شد که توجهم بهش جلب شد آرایش ملایمی داشت و صورتی شیرین . شالش رو بطرز زیبایی بسته بودبی اختیار دستم بطرف سرم رفت شالم خفت و محکم رو سرم بود سعی کردم شالم رو مرتب و اون مدلی کنم اما بی آینه نمی شد داشتم دور و بر دنبال آینه می گشتم که دیدم ای داد بیداد دخترکم داره از چرخ و فلک پیاده می شه بی آنکه باهاش بای بای کرده باشم
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment