حکایت ما حکایته همین معماست که احتمالن همه شنیدنش همون که یکی می خواد با قایق بره اونور رودخونه و این 3 تا رو هم می خواد با خودش ببره اما هر بار 2 تا رو بیشتر نمی تونه ببره و گرگ و گوسفند با هم تنها نباشند , گوسفند و علف هم با هم تنها نباشند و ... بقیه ماجرا
حالا ما هم از اول این دوتا خواهر رو با هم تنها نمی ذاشتیم البته الان اوضاع بهتره و من اطمینان بیشتری به دختر بزرگه دارم ولی اون اوایل 1 ثانیه اش هم ریسک بود اگر تو حونه تنها بودیم هر جا که می خواستم برم دختر بزرگه رو هم به یک بهانه ای دنبال خودم می بردم -دختر گلم بیا بریم یک سر به غذا بزنیم - عزیزم به مامان کمک می کنی لباسها رو از اون اتاق بیاره - می ای با هم بریم دستشویی !! و به همین ترتیب اگر هم کسی تو خونه بود که اعلام می کردم که فلانی حواست به بچه هست من دارم میرم دستشویی حالا دختر بزرگه اینکار رو یاد گرفته هر جا می خواد بره می گه مامان حواست به بچه هست من دارم می رم اتاقم !! اونوقته که من می تونم در نبود دخترکم خیلی هم حواسم به بچه نباشه
Monday, November 2, 2009
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment