Sunday, September 19, 2010

قربون دست و پای بلوریتون

دختر بزرگه به خواهرش می گه  که نباید موقع خوردن مولوج ملج بکنه , سمیه جون گفته که کار بدیه

رفتیم لواسون مهمونی , بعد از ناهار هرکی یک گوشه ای گیر آورده و دراز کشیده , منم دختر کوچیکه روتو هال  گذاشتم رو پام . یکدفعه صدای خر خر یکنفر که رو کاناپه خوابیده بلند می شه , خرخر ها ! بعد دختر کوچیکه به ازای هر خری که می شنوه چشاش رو گرد می کنه پسونک رو از دهنش در می آره و از من می پرسه کیییه؟

قبلا یکی بهم گفته که پوست استخون شدم و ظاهرا دختر بزرگه شنیده, دیروز بهم می گه مامان تو چقدر پوست استخون خوردی که اینهمه لاغر شدی ؟

دختر کوچیکه اول که سوار ماشین می شه می گه عیین  , عیین (با فتحه روی نون ) .  و باید عینک آفتابیش رو بزنه بعد کنترل میکنه که خواهرش هم عینک داشته باشه  اگه عینک نداشته باشه که باز هوار میکشه عیین عیین . و بعد می فرمایند نانای نانای

دختر بزرگه می گه که دوست داره رو صندلی جلو بشینه . بهش می گم که نه جلو جای منه , جای مامانهاست  .می گه مامان پس من وقتی مامان بشم و جلو بشینم تو بچه میشی و می ری عقب پیش خواهرم ؟

وقتی دختر بزرگه می ره دستشویی , دختر کوچیکه هم دنبالش می ره . دختر بزرگه سر توالت فرنگی میشینه و دختر کوچیکه هم یا رو چهارپایه جلوش میشینه یا همون دور و برا می پلکه , گاهی هم سرش رو می بره جلو ببینه خواهرش چیکار می کنه . وقتی کار تموم میشه دختر بزرگه داد می زنه:  کردم  بعد دختر کوچیکه هم پشت سرش می گه : کدم

4 comments:

رهگذر دنبا said...

همون كه گفتي عالي بود
قربون دست و پاي بلورينت
شوخي كردم خداييش دختراي تو خيلي نمك دارن . بعضي از پست هاي من هم در مورد دخترمه . دوست داشتي يه سر بزن

پوپک said...

دختر به این با ادبی کی دیده ؟؟

پوپک said...

دختر به این با ادبی کی دیده ؟؟

مامان جدید said...

یه روز از اول تا آخر تمام پستاتو خوندم . خیلی خوشم اومد از نوشتنت . خدا برات نگهشون داره . همیشه بهت سر میزنم . منم یه وبلاگ دارم اما شرمنده ام شوهرم اجازه نداده که آدرسشو به کسی بدم . وبلاگ من راجع به پسریه که تو راه دارم .