Tuesday, September 21, 2010

خوندن یک شاهکار ادبی کار آسونی نیست

کتابی که این روزها دستمه , در جستجوی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست , هستش . از طریق وبلاگ کتابخورها  بود که برای اولین بار اسم این کتاب رو شنیدم . راجع بهش زیاد حرف می زنند اینکه شاهکاره و فلانه و بیساره . منم خریدمش گرچه که خیلی زورم می اومد هفت جلد , هفتاد هزار تومن .اما خوب برای همراهی با گروه چاره ای نبود . قرار شبی بیست صفحه است . برای من بیست صفحه چیزی نیست اما کتاب بخصوص فصل اولش هیچ کشش نداشت . نویسنده همش در حال توصیف هستش اونم تو جمله های طولانی . انقدر از حاشیه می گه که آدم یادش می ره اینهمه حاشیه برای رسیدن به چی بود و بعد تازه می فهمی که اصلی در کار نیست همش حاشیه است و حاشیه . مثل سفری که بیشترمسافرها فقط می خواهند به مقصد برسند و از اونجا به بعد رو جزو سفر می دونند اما غافل از اینکه از همون موقع که راه می افتی سفر شروع شده و تو این کتاب اصلا رسیدنی در کار نیست فقط منظور همین راهست . خلاصه فصل یک کتاب خستم می کرد و به خمیازه می انداخت و وسوسه زیادی داشتم برای پریدن از یک قسمتهایی و رد کردنشون و رسیدن به جاهای اصلی . اما بعد می دیدم نه جای اصلی در کار نیست و دوباره برمی گشتم سرجام . البته بگم که نویسنده تشبیهات جالبی بکار برده که خیلی به دل می شینه آدم می بینه که بعضی از این تشبیهات رو خودش هم استفاده کرده و احساسش دقیقا همونی بوده که نویسنده می گه . خوندن  فصل دوم کتاب راحتتره , داستان کشش بیشتری پیدا کرده و  بقول یکی که تو وبلاگ  کتابخورها کامنت گذاشته آدم رو یاد کتاب مادام کاملیا می اندازه

1 comment:

مامان جدید said...

سلام من دوباره اومدم . اصلا هر روز میام . منتظر نوشته های قشنگتم .
دخترا خوبن ؟
متاسفانه راجع به هیچ کدوم از کتابا نمیتونم نظر بدم . ولی تشویق شدم به خوندنش