Saturday, January 23, 2010

چشم هم چشمی 2*

پنجشنبه شب مهمانی دعوت بودیم. تو تالار بودو زنونه مردونه جدا .انگار تو اینجور مهمونیهای زنو مرد جدا, بازار غیبت و  خاله زنکی داغتره . من پای غیبت نداشتم این بود که هیچکاری نداشتم جز تماشای مهمونا و سر و وضعشون . آخر مهمونی دیدم که  لباسهای دو نفر خیلی چشمم رو گرفته و همینطور کفشهای یکنفر دیگه . مدل موها و رنگ موهای یکی و کیف یکی دیگه  , حتی کلیپس و موبایل آدم ها رو هم ول نکردم , همشون رو می خواستم . خلاصه که فهمیدم که چه الکی فکر می کردم که اهل چشم و همچشمی نیستم چقدر از خودم نا امید شدم

چشم همچشمی 1 اینجاست *

2 comments:

Unknown said...

دختر دلم واست تنگ شد خیلی

Sib said...

:))) naaazi