Saturday, July 24, 2010

آقا پسر گل من

ناخونهای دختر بزرگه رو لاک زدم , کوچولوئه خوشش اومده و هی نگاهشون می کنه و میخواد دست بزنه که  جیغ خواهرش رو در می آره , می گم عزیزم عیب نداره خوشش اومده حالا دیگه یواش یواش واسه خواهرت هم باید لاک بزنیم که  میبینم فوری می گه نه مامان این پسره , پسراکه لاک نمی زنند و بعد رو به خواهر کوچولو میگه : بیا بریم آقا پسر گلم


دخترک جلوی چشمم نیست صداش می کنم میگه مامان اینجام تو آشمزونه* , دارم موزماره** می خونم

سر توالت نشسته میگم یکم پی پی هم بکن . میگه نه مامان دیگه میل ندارم

*آشپزخانه
**روزنامه

1 comment:

رهگذر دنيا said...

جيگرشو بخورم اين دخترك گل تو رو