یک لیست سیاه دارم که اسم اون آدمهایی توشه که برای کشتنشون شک ندارم اصلا یکجورهایی فکر می کنم این کار برای خودشون هم بهتره , کمتر گند کاری می کنند . یکی از این آدمها شوهر ثریا ست . ثریارو شونزده سالگی شوهرش دادند . یکوقت فکر نکنید دارم داستان عهد بوقی می گم ها نه , وقتی اون داشت شوهر می کرد من بیست ساله بودم و واسه خودم تو ابرها سیر می کردم .شوهره هم فکر نکنید یک پیرمرد بود ها نه بیست و دو سه ساله بود .خلاصه بگذریم که از همون اول این پسره ناتو بود و ثریا رو اذیت می کرد و این طفلی هم خریت کرد و سه چهار تا بچه آورد و البته خانواده هم درست و حسابی حمایتش نمی کردند و حالا حرف اینجاست که یارو رفته یک زن دیگه هم گرفته و برش داشته آورده تو همون خونه . وسط پذیرایی یک پاراوان کشیده و یاعلی مدد . می دونید نظرم راجع به کشتنش چیه ؟ اینکه چی میشه اگه دعوتش کنیم شمال و یک روز بریم لب دریا و تعارفش کنیم به شنا . چی میشه اگه شنا بلد نباشه و دعوت مارو برای شنا با تیوپ قبول کنه . چی میشه اگه وقتی یکم رفت اون وسط با تیر کمون تیویش رو نشونه بریم و تیوپ سوراخ شه و اون از اون جا هی دست تکون بده و هی غرق شه و ما هی به اطرافیان و مردم بگیم داره باهامون بای بای می کنه , البته بای بای آخر رو
Wednesday, July 7, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
سلام مادر خانومي
خطر ناك شدي ها
Post a Comment