دخترک صبح ساعت هفت از خواب بیدار شد صبحانه خورد , لباس پوشید و موهاش رو دوتا سنجاق سر خوشگل زد . اما به هیچ طریق راضی به پاک کردن لاکهای دستش نمی شد , نمی دونستم در جواب سئوال چرا نباید لاک داشته باشمش چی بگم . اول گفتم خوب گفتند که لاک نداشته باشید , معلومه که قانع نشد . بعد گفتم که با لاک نمیشه تو تلویزیون نشونت بدند بازهم نشد آخردروغ گفتم و بچم قانع شد گفتم شاید می خواهند اونجا خودشون برات لاک بزنند از این جواب خوشش اومد و گذاشت تا لاکهاش رو پاک کنم . بچم فکر می کرد حالا که می خواد بره تلویزیون باید مستقیم از تو تلویزیون خونمون بره , کلی حرف زدیم تا راضی شد که بره و سوار ماشین بشه خلاصه با باباش رفت و من یکساعت دیگه از تلویزیون خونمون دخترکم رو دیدم و اشک شوق چیک چیک از چشام ریخت .اگه شما هم احیانا برنامه فیتیله دیروز رو دیده باشید شاید قاطی بچه ها یک دختر کوچولو با روسری آبی که روسریش رو تا پیشونیش پایین کشیده بود رو دیده باشید همون که تو ردیف اول نشسته بود , همون که پاهاش به زمین نمی رسید , همون که بعد از سانس اول برنامه یکدفعه شروع به گریه کرد, همون که با اشاره عمو قناد بردنش بیرون , دیدینش ؟ اگه دیدینش پس دختر بزرگه من رو دیدید
Saturday, June 19, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment