Saturday, April 10, 2010

کجاست مادر ؟کجاست گهواره من ؟

چشمام از زور خواب می سوزه , کف پاهام زبر مثل اره شده و دستام بوی ماهی می ده . کلافه از همه اینا دارم سعی می کنم دختر کوچیکه رو بخوابونم. دوتایی رو زمین اتاقش دراز کشیدیم که یکدفعه با موبایل توی دستش می زنه تو دماغم .از درد تو چشمام اشک جمع میشه , اما دخترک همچنان مشغول به کار خودشه . ایندفعه با دستای کپلش موهام رو از ریشه می گیره و می کشه . چقدر دلم می خواست که می تونستم منم موهاش رو بکشم اما نمی تونم سرم رو روی بالش می ذارم و گریه می کنم

5 comments:

Anonymous said...

elahi! nazi! manam baazi vagtha delam mikhad dokhtarakam ro bezanam amma azizam haminhast ke az ye zan ye madar misaze. in rooz ha ham migzarand. khosh be halet ke 2 ta dokhtar dari

Anonymous said...

man kheily dost daram dokhtaram khahar dashte bashe amma rastesh dige hoseleye hamelegi va bikhabihaye shabane ro nadaram golhaye nazet ro beboos

نازنین مامان راشا said...

دردی که داشتی رو درک کردم. برای من هم پیش اومده دلم بخواد همون کار رو باهاش بکنم اما خب بچه هستن دیگه
خدا هر دو دختر نازت رو حفظ کنه

مامان ارشك said...

آيكون بغل كردن شما

Anonymous said...

تو خيلي مادر خوبي هستي و طاقتت زياده. من بعضي وقتها ديگه مي برم و مي زنم پشت دست دختركم ولي بعدش خيلي پشيمون مي شم و دستاي تپلش رو مي بوسم و توي دلم ازش عذر خواهي مي كنم