Monday, March 8, 2010

خطابه های آخر سالی

سال داره تموم میشه , امسال سال عجیبی برام بود . سال دوباره مادر شدن وقتی هنوز با همون یکباره مادر شدنم کنار نیومده بودم .هنوز باور نداشتم مادر شدنم رو راستش هنوز هم باور ندارم . نگاشون می کنم و می گم یعنی بچه های منند ؟ وقتی دخترکم مامان مامان می کنه گاهی می گم یعنی با منه ؟ نمی دونم چه احساسیه  , نمی دونم همه همین احساس رو دارند یا نه اما من اینطوریم .خوب از بحث خارج نشم داشتم امسال رو می گفتم  بیشتر وقتها خیلی سخت بود اما شیرینی هم زیاد داشت .من فکر می کنم  اگه کسی با دوتا بچه پشت سرهم دیوونه نشد , خودکشی نکرد و شوهرش رو هم تیر تپر, کمی گیس و گیس کشی مشکلی نداره , نکرد  و سال اول رو رد کرد پس بقیه راه رو هم می تونه که بره . خلاصه که خوشحالم گمون می کنم که سختیهاش رو رد کردم و گوشام رو می گیرم وقتی یکی می گه مشکلات بچه ها با خودشون بزرگ میشه, گوشهای خودمه دیگه حق دارم هر وقت می خوام بگیرمشون , نه ؟

3 comments:

مامان ارشك said...

گوشاتو نگير عزيزم. آدم بدونه و درگير بشه بهتره يا ناگهاني بفهمه. خودت يكي داشتي ديگه كه بدوني مشكلاتشون هم بزرگ مي شه. در عين حال اگر آسون بگيري آسونتر هم مي گذره.

Anonymous said...

چه قدر قشنگ نوشتی ... کاملا" می تونم حس کنم اون ناباوری رو ... ایشالله صد سال خوب و خوش باشی ... بچه مخصوصا" اگه دختر باشه همه ی عمر رفیق مادرشه ببین کی گفتم ... خدا ببخششون بهت عزیزم خوش و خرم باشین همیشه به حرفهای چرت و پرت آدمها هم گوش نده که واسه هر کی یه چیزی دارن بگن تو هر مرحله ای که باشی یه چیزی می گن ولشون کن اونا رو

مرجانه

زرافه خوش لباس said...

من هم خيلي از اين جله بدبينانه بدم مياد: مشكلاتشون با خودشون بزرگ مي شه. بچه داري اگه درست و دقيق انجام بشه ثمرش خوب خواهد بود. اسون بدست نمياد ولي حتما داشتن يه بچه خوب و سالم و معمولي دست يافتني خواهد بود.