Monday, February 8, 2010

دل من طاقچه نداره

بعد از  دعواهامون وقتی جرو بحث ها تموم میشه , همون موقع که سگرمه هام تو همه و یک گوشه ای سرم به یک کاری گرمه و تو  هم واسه خودت مشغولی , من خیالیم می ره تو اتاق و ساکش رو می بنده و لباسهاش رو می پوشه و قهر می کنه و می ره , هر چی هم التماسش کنی هم فایده نداره , از این آدمها نیست که هی قهر کنه و بره و هی برگرده و دوباره زندگی کنه , نه وقتی رفت دیگه رفت , از اول هم بهت گفته بودم , نگفته بودم ؟ حالا تو هی خاله خانباجیت رو بفرست دنبال من . من که بر نمی گردم ...  بر نمی گردم و طلاقم رو می گیرم و تو رو می بینم که پشیمونی . پشیمون پشیمون  به اینجا های کار که می رسم دلم برات می سوزه ,  راه می افتم و می ام دست می اندازم گردنت و باهات آشتی می کنم
گاهی وقتی تو دعوا خیلی حرصم رو در آورده باشی اونوقت تو فکر و خیالاتم می میرم و تو رو می بینم که داری شیون و واویلا می کنی و می گی که تقصیر تو بوده که من مردم و ناراحتی که در لحظات آخر اینهمه من رو اذیت کردی و... بعدا تو می ری و زن می گیری و زنه هی اذیتت می کنه و تو هی قدر من رو بیشتر می دونی , هی اذیتت می کنه و هی قدر من رو بیشتر می دونی و ... به اینجاهای کار که می رسم دلم واسه خودم می سوزه می گم حالا من بمیرم که چی بشه ؟ که آقا قدرم رو بدونه ؟ حالا اگه زنش از من بهتر شد چی ؟ اونوقته که دوباره راه می افتم و می ام و دست می
اندازم گردنت و باهات آشتی می کنم
حالا فهمیدی عزیزم که چطوری میشه که انقدر زود تا دعوامون میشه پیشقدم میشم و باهات آشتی می کنم ؟

پ.ن. از وقتی بچه دار شدم این سناریو ها با اشکال مواجه میشه مثلا وقتی می خوام ساکم رو بردارم برم می مونم که خوب بچه ها رو چیکار کنم ؟ ببرم ؟ بذارم ؟ یا آخه چطوری با دو تا بچه می تونم بمیرم ؟ ابدا و اصلا . اینه که موقع دعوا و فکر به این سناریو ها فرض می کنم که بچه ای ندارم  

3 comments:

زهرا said...

jaleb bood. ama dardnak.

پوپک said...

فکر میکردم فقط من این فکرهای خنده دار رو تو ذهنم دارم

POOPAK said...

khoshgelaaaaaaaaaaaaaaaam har kodoom yejoori too zendegiamoon dargiri darim kasi bi moshkel nist ... kei miai chat konim pas ? :*

Marjaneh