Saturday, October 17, 2009

مدرسه جادوگری

دختر بزرگه عاشقه جغده , نه حالا که از وقتی خیلی کوچولوتر بود از همون موقعه که عمو زنجیر باف براش می خوندم و وقتی می گفتم بابا اومده چیچی اورده .... وقتی می پرسیدم با صدای چی در کمال تعجب می گفت با صدای جغد ! بعدش هم خود فسقلیش هو هو می کرد و غش می کرد از خنده

برای همین اگه یکروز که تو خونه همینطوری که لم دادم رو کاناپه و دارم چایی می خورم (این روزها اینکار برام مثل یک رویاست ) یکدفعه ببینم یک جغد داره نوک می زنه به شیشه و براش یک نامه از مدرسه جادوگری بیارند و بچه ام رو دعوت کنند هیچ تعجب نمی کنم

No comments: